امروزه موزهها در سراسر جهان با چالشهای گوناگون جهانی مواجه هستند که مردم و جوامع را تحت تأثیر قرار میدهند.
جریانهای مهاجرت متنوع ناشی از جنگ، مستلزم درجه بالایی از سازگاری با جوامع میزبان است. بنابراین درک فرهنگ دیگری در زمان های گذشته و حال به یکی از وظایف اصلی حفظ صلح در جوامع مدرن تبدیل شده است. موزهها میتوانند با فراهم کردن فضایی برای روایتهای متنوع و بین نسلی، در مورد تجربیات گذشته و حال مردم، به این مسائل فرهنگی و چندفرهنگی بپردازند.
انرژی و اثر روایت کردن
نمایشگاه “موزه زندگی”. حافظه فرهنگ خصوصی از Neukölln که در سال 2021 در موزه Neukölln در برلین ، به پویایی و انرژی روایت کردن به عنوان راهی برای درک دیگران پرداخت.
مانند پروژههای قبلی، مثل “نمایشگاه جادوی خواندن”، که در آن شرکتکنندگان کتابهای مورد علاقهشان را تهیه میکردند و روی آنها تأمل میکردند، موزه از اعضای جامعه دعوت کرد تا تجربیات خود را به اشتراک بگذارند، بنابراین شرکت کننگان خود بهعنوان متولیان نمایشگاه در ساخت نمایشگاه شرکت کردند.
“موزه زندگی” با اقوام و دوستان ساکنان متوفی نیوکولن، که اشیاء و اسنادی را ارائه میکردند که زمانی متعلق به آنها بود، درگیر شد و به این ترتیب قسمتهای شخصی اما اجتماعی مرتبط با زندگیشان را به اشتراک گذاشتند. آنها در مصاحبههای طولانی به معنای این قسمتها فکر کردند و سعی کردند ارزش آن اشیا را هم برای خود، و هم برای کل جامعه تعیین کنند. به این ترتیب خاطرات خصوصی از طریق ضبط های صوتی در نمایشگاه عمومی شد. این داستانها شخصی بودند، اما احساسات جهانی تجربه شده در پاسخ به تروما، غم، دوستی، رویاها، خشونت، جنگ و آزار و اذیت را منعکس میکردند.
آثار گم شده
یکی از اشیاء در نمایشگاه – جعبه حلبی با تزئینات ظریفی که تینکه بیلر پانه کوک از اوترخت در هلند پس از مرگ پدرش پیدا کرد – نمونه ای از برخورد با تاریخ شخصی و آسیب های ناشی از تجربه جنگ را ارائه می دهد. جعبه حلبی کلید زندگی پدر تینکه بود. دفتر خاطرات، نامه ها و سایر اسناد متنوع او شواهدی از دوران اقامت او در برلین-نوکولن در طول جنگ جهانی دوم را ارائه کرد. مانند بسیاری از جوانان هلندی در آن زمان، پیتر پانه کوک ، برای تقریباً دو سال مجبور شده بود در یک کارخانه آلمانی کار کند. دخترش جزئیات آن زمان را بازسازی کرد، تجربه ای دردناک که او هرگز واقعاً درباره آن صحبت نکرده بود. وفاداری شدید او به بازگشایی داستان پدرش و به اشتراک گذاشتن آن با خانوادهاش، گواهی بر محبتی است که او برای او داشت. او با به اشتراک گذاشتن تجربیات پدرش با موزه و جامعه نوکولن، نه تنها به پدرش ادای احترام کرد، بلکه بچههای مدرسهای را از سختیهایی که نسلهای قبلی متحمل میشدند آگاه کرد.
خانه رویایی او
هنگامی که پترا پلاسچکه در سن 69 سالگی درگذشت، مدتی طول کشید تا برادرش به غم و اندوه خود رسیدگی کند. او تصمیم گرفت بسیاری از وسایل او را دور بیندازد. با این حال، با کشف پروژه موزه زندگی، او تصمیم گرفت اشیاء باقیمانده و داستان های آنها را با جامعه به اشتراک بگذارد. قابل توجه ترین منوی رستورانی که در فیجی افتتاح کرده بود، صدف های زیبای ناتیلوس و طرحی از خانه رویاهایش بود. علاوه بر این، یک حلقه فیلم Super-8 که پترا و برادرش را در ساحل دریاهای جنوبی نشان میدهد، مهرهایی از نامههایی که برای برادرش نوشته بود و دفتر خاطراتش در نمایشگاه به نمایش درآمد.داستان پترا که از یک خانواده کوچک مغازه دار بود، مسیر زنی را در دهه 1970 نشان میدهد که قاطعانه و سازش ناپذیر به دنبال تحقق رویاهای خود بود.
یک افتخار
یوسف 16 ساله بود که در خیابان های برلین درگذشت.
هنگامی که یکی از دوستانش پس از یک بازی فوتبال در حین نزاع مورد حمله فیزیکی مردی قرار گرفت، او و دوستانش برای انتقام در مقابل خانه متجاوز تجمع کردند. یوسف با قصد مذاکره و پراکنده کردن اوضاع ، رهبری را بر عهده گرفت. با این حال، به درگیری منجر شد، که در آن او توسط مهاجم با ضربات چاقو کشته شد (البته گفته می شود قصد ضارب دفاع از خود بوده است).
مادر یوسف، که از خانواده ای فلسطینی، ومددکار اجتماعی مشهوری در زادگاهش بود، از ناکافی بودن تحقیقات پلیس شوکه شد.
او برای نمایشگاه “موزه زندگی” ، خرس عروسکی سفید بزرگ یوسف را که نمادی از بی گناهی و رفتار دوستانه او با دیگران بود و برخی از وسایل شخصی و گواهی مشارکت اجتماعی او در باشگاه جوانان محلی را اهدا کرد. برای خانواده یوسف و جامعه عرب نمایش این اشیاء در موزه محلی نشانه احترام و به رسمیت شناختن داستان یوسف و تراژدی مرگ او بود.
دوستی دوران کودکی
وقتی الیزابت (بتزی) روزنتال در سال 1933 به مدرسه آمد، او تنها دختر یهودی کلاس خود بود. هیچ کس نمی خواست با او بازی کند، به جز کته کراوز، که دو سال بزرگتر بود.
یک دوستی مادام العمر آغاز شد.
هنگامی که بتزی و مادرش در سال 1938 مجبور به ترک آلمان نازی شدند، یک صندلی سفید مخصوص کودکان را نزد خانواده کته که برای آنها سرپناه فراهم کرده بود، باقی گذاشتند. این سوغات پیوند نزدیک بین هر دو خانواده در طول نسل ها شد. الیزابت در بریتانیای کبیر معلم و مترجم شد و پس از جنگ مرتباً به آلمان بازمی گشت. او بچه دار نشد، اما احساس می کرد به شدت با خانواده کته پیوند دارد. او میدانست که در خانهشان همیشه جایی برای او وجود دارد، حقیقتی که صندلی نماد آن است، و پس از مرگش هم این حقیقت در قلبهایشان باقی خواهد ماند. آن دو دوست ،با هم، ارزش های احترام متقابل، شفقت و گشاده رویی را نسبت به غریبه ها گرامی می داشتند و به نسل بعدی انتقال دادند.
برگرفته از سایت : www.icom.museum
لینک متن اصلی : https://icom.museum/en/news/the-museum-of-life-a-multi-voiced-narrative-addressing-universal-values/
“The original text belongs to ICOM, and The Jondishapour Museum of Trade History assumes responsibility for the quality of the Persian translation.’’